کمونیسم کارگری
و مضحکه انتخابات حکومت اسلامی
با هيئت دائر دفتر سياسى

یک دنیای بهتر: مضحکه انتخاباتی رژیم اسلامی در راه است. به مسائل معینی در این چهارچوب باید پرداخت. از تمایزات شروع کنیم: ویژگی های "انتخابات" در رژیم اسلامی کدامند؟ چرا مضحکه؟ نقش و جایگاه "انتخابات" در حکومت اسلامی چیست؟ تفاوت آن با انتخابات "فرمایشی" در دوران سلطنت کدام است؟ تفاوت این مراسم با انتخابات در سیستمهای "دمکراسی" چیست؟
علی جوادی: آنچه در حکومت اسلامی میگذرد را با هیچ درجه ارفاقی نمیتوان "انتخابات" نامید. این یک مضحکه و یک مراسم اسلامی است. انتخابات نیست چرا که اکثریت عظیم مردم از حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن نمایندگان واقعی خود به معنای واقعی کلمه محرومند. احزاب اپوزیسیون، احزاب کمونیست و آزادیخواه و کارگری و سکولار، نه تنها ممنوعند، بلکه هر روز فعالین این جنبشها را به اتهام فعالیت حزبی و متشکل دستگیر و زندانی میکنند. همین چند روز پیش بیش از صد و پنجاه تن را بخاطر شرکت در مراسم اول ماه مه در پارک لاله تهران و سنندج دستگیر و زندانی کردند. "اتهام" همکاری با احزاب اپوزیسیون مترادف با زندان و شکنجه و حتی اعدام است. هیچ انسان آزاده و مترقی و غیر مذهبی نمیتواند در این "مناسک" شرکت کند. نیمی از جامعه یعنی زنان، حتی آنان که تماما به بنیادهای رژیم اسلامی وفادارند، خود  از حق انتخاب شدن محرومند. در این رژیم هیچ انسان کمونیست و سوسیالیست و آزدیخواه و برابری طلب و سکولاری نه تنها حق کاندید شدن ندارد بلکه حق حیات هم ندارد. اطلاق نام انتخابات به این مضحکه توهین به حقیقت و شعور و آزادی و اراده مردم است. این رژیم صد هزار اعدام است. رژیم قتل عامهای سالهای شصت و شصت و هفت است. رژیم اعدام و شکنجه و سنگسار و قطع دست و پا است. رژیم ضد زن است. رژیم ضد شادی و رفاه و خوشبختی است. در این رژیم تنها کثیف ترین کثافتهای اسلامی میتوانند کاندید و انتخاب شوند. کسانی که مرتکب بزرگترین قتل عامها در طول سه دهه گذشته شده اند. این انتخابی از میان لجن و کثافت اسلامی است. یک مشت مرد مرتجع اسلامی حساب پس داده را در مقابل مردم قرار میدهند تا مردم به یکی از اوباش "رای" دهند .
در این سیستم "انتخابات" ابزاری برای تغییر در سیستم و نظام نیست. مراسمی برای مشروعیت بخشیدن و تحکیم دستگاه اسلامی حاکم بر جامعه است. رژیم اسلامی با سوار شدن بر یک جنبش عظیم سرنگونی طلبانه و بر دوش گرایشات عقب مانده ملی و اسلامی و حمایت گسترده غرب به قدرت رسید. یک رکن ادعاهای این مرتجعین اسلامی حمایت "مردم" از این اوباش و سیستمی است که به مردم حقنه کرده اند. از این رو فراتر از بسیاری از رژیمهای استبدادی ناچارند به این جنبه از ادعاهای پوشالی حاکمیت خود "رونق" دهند. ظاهر سازی و تقلب کنند و در میزان شرکت مردم در مضحکه شان غلو کنند. این مساله در عین حال یک رکن تمایز این رژیم با رژیم استبدادی شاه است. در هر دو سیستم مردم فاقد ابتدایی ترین حقوق مدنی و سیاسی بودند و هستند. اما سلطنت در ایران هیچگاه ادعا نکرده است که با "خواست" و "اراده" مردم به قدرت رسیده است. کودتا و زهر خور کردن رقبا شیوه معمول تغییر قدرت در میان خاندانهای سلطنتی است. تفاوتها بیانگر تمایز یک حکومت استبدادی و اشرافی و یک حکومت مذهبی است. استبداد سلطنتی بر خون و اشرافیت متکی است. استبداد مذهبی بر الهیات و ولایت فقیه و آخوند. این دو در دورانهای طولانی در تاریخ در کنار هم بودند، شاه بدون آخوند قادر به حکومت کردن نبود. عروج اسلام سیاسی توازن و معادله میان این دو جناح ارتجاع را برهم زد .
اما در "دمکراسی" مساله انتخابات به میزان قابل ملاحظه ای متمایز است. دمکراسی مشروعیت خود را برخلاف سیستمهای سلطنتی و مذهبی، از رای مردم میگیرد. رای و نه اراده مردم مبنای برخی از تغییرات سیاسی و جابجایی ها در حاکمیت است. در عین حال انتخابات در دمکراسی بعضا این امکان به طور محدودی تعبیه شده است که قدرت از جناح و نیرویی به دست جناح و نیرویی دیگر منتقل شود. طول عمر جناحها در حاکمیت کماکان بر مبنای انتخابات تعیین میشود. در دمکراسی غربی، احزاب آزادند. به لحاظ حقوقی امکان انتخاب شدن و انتخاب کردن برای شهروندان صاحب رای وجود دارد. هر چند شهروند صاحب رای مقوله ای  است که در طول تاریخ دمکراسی تحت تاثیر مبارزات مردم وسیعا تغییر کرده و به دمکراسی تحمیل شده است. اما علیرغم این تفاوتها دمکراسی هم متضمن دخالت مستمر و دائم مردم در سرنوشت سیاسی جامعه نیست. هر چند سال یکبار عده ای به نیابت از مردم انتخاب میشوند و مردم در این دوره از هرگونه دخالت مستقیم در سرنوشت جامعه کنار گذاشته میشوند.
یک دنیای بهتر: احمدی نژاد با شکست خاتمی و جناح دوم خرداد در راس حکومت اسلامی قرار گرفت. معلوم بود که سیاست قداره بندی از رو به عنوان سیاست غالب در رژیم اسلامی پیروز شده است. آیا حضور میرحسین موسوی و بعضا ادعاهای اصلاح طلبی بار دیگر پرونده "اصلاح طلبی" حکومتی را باز کرده است؟ تفاوتها و تشابهات این دو کاندیداها چیست؟ مطلوبیت هر کدام برای رژیم اسلامی چیست؟
سیاوش دانشور: در ايران حتى واژها تحقير ميشوند. اصلاح طلب معمولا به کسانى گفته شده که در چهارچوب نظام موجود خواستار تغييراتى ملموس جهت بهتر کردن حقوق مردم بوده است. اسلاميون در ايران حتى وعده اصلاحات هم ندادند تا چه رسد به اينکه قانون و مصوبه اى به نفع مردم بگذرانند. امروز خيلى ها به خودشان "اصلاح طلب" ميگويند که بيشتر عنوانى براى تعريف خود در مقابل ديگر باندهاى حکومتى است. اين رژيم قداره بندان است. جمهورى اسلامى مرکب از يک مجموعه باند متفرقه است که در هر دوره در ترکيبات مختلفى مقابل مردم قرار گرفتند. عناوين مختلف "اصلاح طلب" و "اصول گرا" و غيره مشتى اسم رمز سياستهاى بنيادى ترى است که محور آنها بقاى جمهورى اسلامى است. بايد زهر را طورى به مردم خوراند. اينها همان نقش را داشتند و دارند. در نتيجه قرار نيست با مير حسين موسوى پرونده "اصلاح طلبى" مجددا باز شود. اولا٬ پرونده اى نبود که مجددا باز شود. ثانيا٬ خودش هم چنين ادعائى ندارد. تازه اگر هم داشت مفت نمى ارزيد. در جمهورى اسلامى مکانيزم قدرت و تصميمگيرى اين نيست که قلان شخص يا کانديد مضحکه انتخابات چه وعده اى ميدهد يا نميدهد. مگر کسانى که اسم اصلاح طلب روى خود گذاشته بودند و مجلس و دولت را هم قبضه کرده بودند٬ قادر شدند حتى روزنامه خودشان را باز نگهدارند؟ مگر همينها نبودند که در ١٨ تير دستور سرکوب دادند؟ وانگهى ايشان صدارت دولت را در اوج کشتارهاى سياسى مخالفين بعهده داشتند. چطور ميشود آيشمن بيايد و ضد فاشيست شود؟
مير حسين موسوى و ديگران که کانديد شدند همه يک عبارت طلائى دارند و آن اينست که مملکت در خطر است٬ نظام در خطر است٬ و امثال ايشان احساس خطر و وظيفه کردند که به "صحنه" بيايند. اينکه دراين دور تبليغات چه ميگويند ثانوى است. همه اينها ميخواهند نظام لفت و ليس اسلامى و بساط تحقير و سرکوب را سرپا نگهدارند. بدون نظام اسلامى همه اين داستانها پوچ ميشود. اشتراکات مير حسين با احمدى نژاد اينست که هر دويشان پاره تن نظام اند. هر دويشان در راه اسلام دستور قتل و خونريزى داده اند. هر دويشان پرونده شان سنگين است. هر دويشان ضد کمونيست و ضد هر نوع آزاديخواهى هستند. هر دويشان ميخواهند نظام اسلامى را سرپا نگهدارند. تفاوت شان اينست که دوره اى مير حسين نخست وزير بود و وزرايش بدستور امام خون ميريختند و احمدى نژاد تير خلاص زن بود. اولى سابقه دار شناخته شده و امتحان پس داده است و دومى جونيورى است که خيرش را رسانده و شايد بايد کنارش گذاشت. احمدى نژاد محصول بن بست و شکست جريان موسوم به دو خرداد بود. او در اين ۴ سال نماينده پلاتفرم قلدرى نظامى و بسيج جنبش اسلامى و تروريسم در منطقه و سرکوب تمام عيار در داخل بود. امروز دوره مذاکره و مصالحه و بند و بست با آمريکا و غرب است. ظاهرى کمى غير خشن تر و منعطف تر و به اين اعتبار وقت خريدن و امتياز گرفتن براى جمهورى اسلامى حياتى شده است. عنوان نامطلوبيت احمدى نژاد در ميان گروههاى مختلف حکومتى نشانه اين روند است. تمام کسانى که امروز در مورد سياستهاى احمدى نژاد در حکومت حرف ميزنند٬ از جمله همين "اصلاح طلبان" ديروز لال شده بودند و سکوت کرده بودند. اين مهره هاى حکومتى در هر دوره هر مطلوبيتى داشته باشند٬ جوهر مشترکى دارند و آن اينست بايد مردم را سرجايشان نشاند٬ مشروعيت جمهورى اسلامى را طى مضحکه اى که نام "انتخابات" دارد تامين کرد٬ و در قلمرو بين المللى نظام را تحکيم کرد. از موضع طبقه کارگر و مردم محرومى که از اين اوضاع به تنگ آمده اند٬ مير حسين موسوى و احمدى نژاد و کروبى و ديگران سر و ته يک کرباسند. همه شان عناصر قسم خورده و وفادار نظام واحد اسلامى اند. همه شان حاضرند در خدمت اين نظام و تداوم بساط استثمار و فقر و اختناق و آپارتايد هر جانفشانى بکنند.
یک دنیای بهتر: یک مجرای حل و فصل دعواهای جناحی بعضا "انتخابات" حکومتی است. جنگ بازنده ها تبیینی است که ما از این دعواها در دوران خاتمی و عروج دوم خرداد ارائه کردیم. جناحهای رژیم اسلامی اکنون در چه موقعیتی قرار دارند؟ چه تغییراتی کرده اند؟ موقعیت مردم در تقابل با این جناحها را چگونه تببین میکنید؟
 علی جوادی: تجزیه و تقسیم جناحی یکی از تبعات فشار و اعتراض مردم سرنگونی طلب از پائین است. حکومت اسلامی تمرکز و انسجام خود را به میزان زیادی از دست داده است. گسستگی جناحی یک واقعیت جناحهای رژیم اسلامی است. هیچ جناحی برای هیچ جناح دیگر تره خرد نمیکند. میدانند که همه شان رفتنی هستند٬ به راه حل های یکدیگر اعتمادی ندارند. و مانند گله گرگ زخم خورده به هزیمت افتاده اند. نتیجتا هر باند و دار و دسته ای  به سویی میکشد. نقش خامنه ای در تعیین توازن قوای جناحها به شدت تضعیف شده است. ابزار مضحکه جناحها شده است. اهرم نفوذ چندان و نیرویی برا ی بخط کردن جناحها نیست. هر کدام از جناحها به نوعی از این نقطه ثقل و تعادل رژیم فاصله گرفته اند. علاوه بر این دو فاکتور به نظرم کل جناحهای رژیم فهمیده اند که امکان مانور چندان و توان کشمکش حادی میان خود را ندارند. ناچارند مواظب موقعیت یکدیگر باشند٬ چرا که مردمی را رو در روی خود می بینند که به کمین شان نشسته اند. هر فرصتی برای مردم میتواند فرصت آخر برای رژیم اسلامی باشد. روی کوهی از انزجار مردم قرار دارند. هر جرقه ای میتواند کنترل اوضاع را از دستشان خارج کند. از این رو کلا بسیار محتاط و محافظه کارانه راه حل های خود را پیگیری میکنند .
جناح دوم خرداد کماکان معتقد است که تداوم سیاست راست در حاکمیت٬ موقعیت رژیم اسلامی را از آنچه که هست شکننده تر میکند. هر از گاهی هشدار میدهند که جناح راست موقعیت رژیم را به خطر انداخته است. اما زبون تر از آنند که بتوانند تعرضی بکنند. میدانند که هر درجه شدت گیری نزاعشان در عین حال فرصتی به مردم برای تعرض به کلیت رژیم اسلامی است. این واقعیت را تجربه کرده اند. میدانند که شرکت مردم در انتخابات دوم خرداد ٧٨ بخاطر وعده و وعیدهای این جناح نبود٬ بلکه از سر تعمیق شکافهای جناحها و تضعیف کل رژیم بود. از این رو هراسان بعد از هر غرولندی صد بار به مقدسات کثیف نظام اسلامی سوگند یاد میکنند. نفس قرار دادن میرحسین موسوی خط امامی در این دوران از جانب دوم خرداد تاکیدی بر این موقعیت شکننده رژیم و هراسشان از تحولات احتمالی آتی است .
در طرف مقابل٬ جناح راست نیز از پیشرویهای خود در اضطراب است. آیا احمدی نژاد و این باندها رژیم اسلامی را به یک رو در رویی و تقابل با آمریکا نخواهند کشاند؟ رو در رویی که اگر قرار باشد از سطح تهدید جنگی و یا تحریم اقتصادی فراتر رود٬ امکان دارد کل رژیمشان را به فنا دهد. این جناح نیز در پیشبرد سیاست راست خود محافظه کار تر شده است. سیاست سرکوب مستقیم را تجربه کرده اند. کشتند٬ زدند٬ زندانی کردند٬ اعدام کردند٬ اما علیرغم اینهمه وحشیگیری نتوانستند مردم را مرعوب و یا وادار به سازش با رژیم و خانه نشین کنند. از این رو کارت سرکوب عنان گسیخته شان سوخته است. برگ برنده ای در دست این جناح نیست. برگ برنده ای ندارند .
به یک معنا استیصال و لاعلاجی بیان موقعیت کل جناحهای رژیم اسلامی است. هم زدند و کشتند و هم دم از اصلاحات زدند. هر دو سیاست کارکرد موفقیت آمیزی برایشان در سطح جامعه بدنبال نداشته است. هر دو سیاست شکست خورده است. دعواهای آتی٬ سازشهای آتی در چنین فضایی صورت میگیرد. هر دو جناح امتحان پس داده اند. هر دو جناح دیده اند که قادر به تمکین مردم سرنگونی طلب نیستند. از این رو سرگردان تجزیه میشوند. جناحها به باندها و باندها به دستجات مافیایی تبدیل میشوند. این روندی و چهارچوبی است که کشمکش جناحها در حول و حوش آن تداوم می یابد. به نوعی موقعیت بیمار لاعلاجی را دارند که فقط از امروز به فردا زنده است. آینده ای ندارد. جنگ بازنده ها بیان کشمکش جناحها و ارائه چهارچوب واقعی ای از این تناقضات بود. موقعیت فعلی شان بیان آنچه است که منصور حکمت در این ارزیابی خود ارائه داده بود
یک دنیای بهتر: جریانات دوم خردادی در حمایت از کاندیداتوری میرحسین موسوی به خط شده اند. نهضت آزادی، جریانات توده ایستی - اکثریتی، دفتر تحکیم وحدت و ... در این صف اند. برخی از فعالین زنان این جنبش نیز خواهان تغییر قوانین "انتخابات" اسلامی و هموار کردن کاندیدا شدن زنان در این مضحکه شده اند. ارزیابی شما چیست؟ چگونه با این صف باید مواجه شد؟
سياوش دانشور: اينها يک جنبش واحد و يک خانواده واحد سياسى اند. رژيم اسلامى رژيم اينهاست و سياست شان همواره همين بوده است. دو خرداديها اميدوارند که فلاکت و اختناق شديد دوران احمدى نژاد وسيله مجدد رفتن شان به کاخ رياست جمهورى شود. اينها از هر کسى حمايت ميکنند. روزى خاتمى٬ اگر نشد معين٬ اگر نشد رفسنجانى٬ امروز موسوى. قبلتر در رکاب خود امام و جناب "رهبر" عليه طبقه کارگر و کمونيستها و آزاديخواهان و هر مخالفى شمشير زدند. توده ايها و بخشهائى از اکثريتى ها و جمهوريخواهان اسلام زده ايندوره جشن شان است. دوره مير حسين موسوى و خمينى دوره طلائى اينها بود. يادشان رفته که عليرغم همه خوش خدمتى ها و همکاريهاى امنيتى آن دوران بالاخره به بيرون پرت شان کردند و عده اى شان را هم اعدام کردند. اما اينها افقى ندارند. پلاتفرم متفاوت و قائم بذاتى بمثابه يک جريان سياسى ندارند. هرچه در کنگره ها و کنفرانسها بگويند کشک است و سياست نزديکى به رژيم و پيدا کردن آخوند خوب گروه خونشان است. اينها بيشتر از خود حکومت از رشد مبارزه مستقل کارگران و جنبش آزاديخواهى ميترسند و حتى در بسيارى از سياستها از برخى حکومتيها راست ترند و آنرا "موضع سوپر چپ" ميدانند! اين صف تا جمهورى اسلامى هست مشغول اين عنتربازى سياسى است. با وجود اين نظام و پيشروى جناح مطبوعشان در مجموعه حکومت جان ميگيرند و با عقب نشينى آن دچار ديپرسيون سياسى ميشوند. اينها زائده هاى تاريخ اختناق و ارتجاع در آن جامعه اند که هنرشان اينست که اين کلاشى سياسى حکومت را تحت عنوان "انتخابات" به مردم بفروشند. اين جريانات براى "انتخاباتى" سينه چاک ميکنند و تبليغ ميکنند٬ که مردم پيش کش٬ خودشان حق انتشار روزنامه شان و حمايت از حکومت را در همان جمهورى اسلامى ندارند. وضع اينها شباهت زيادى به کسانى دارد که عمرى در يک عشق يکطرفه نسبت به هيولائى بسر برده اند. از اين جماعت تا برخى نويسندگان هميشه ميجزگوى رژيم مثل دولت آبادى اين رفتارها پديده جديدى نيست. در دوره خاتمى هم همين کار را کردند. دوباره "نورى در انتهاى تونل" ديده اند و بخت شان را مى آزمايند.
جنبش حقوق و آزادى زن در ايران پديده يکدستى نيست. از راديکال و سوسياليست و کمونيست تا مصلحين اجتماعى و رفرميست در آن وجود دارد. در جامعه اى که آپارتايد جنسى رسمى و قانونى است اعتراض زنان يک داده وسيع است. عده اى از اين زنان که رسما جزو ابواب جمعى حکومت اند و حساب شان از بقيه جداست. اين طيف على القاعده نميتوانند از حکومت شان دفاع نکنند. لذا ناچارند تلاششان را کمى رنگ و لعاب شبه فمينيستى – اسلامى بزنند. در مورد برخى از فعالين ديگر که دچار توهم اصلاح قانون اساسى و حق رئيس جمهور شدن زن در نظام آپارتايد جنسى و اسلامى شدند٬ بايد گفت در نظامى که هويت برابر انسانها زير سوال است اين نوع سياستها تنها توهم پراکنى است. مسئله اينست که در فضاى داخل کشور و در ميان فعالين ملى مذهبى و راست و نويسندگان و تکنوکراتها فضاى دو خرداد و بقولى "موج سوم" دارد بازسازى ميشود. تحت اين فضا عده اى فکر ميکنند شايد بهتر باشد دراين نمايش شرکت کنند و درخواستى از زعماى قوم بکنند. از ناسيوناليستهاى کرد که نامه دربارى و مشمئز کننده براى خامنه اى مينويسند تا حقوق ملى را استيفا کنند تا فعالين زن که ميخواهند در انتخابات شرکت کنند و لابد ده جور ملاحظه فردى و جمعى دارند٬ تلاش ميکنند پوششى سياسى و جنبشى به اين حرکت حسابگرانه بدهند. توهم اينها اين است که فکر ميکنند ميشود جمهورى اسلامى داشت و يک زن رئيس جمهور شود. اين زنان اگر واقعا دلشان براى حقوق زن سوخته است بهتر بود ميگفتند دراين نظام مردانه و آپارتايد ضد زنى که حاکم است چرا بايد راى ما زنان وسيله تحکيم سياستهاى ضد زن شود؟ براى داشتن چنين موضعى لازم نيست اينها سوسياليست و کمونيست باشند و يا دامنه آزاديخواهى شان وسيع باشد. در نظامى که کودکان را اعدام ميکند و زن در آن موجودى دست چندم محصوب ميشود٬ اين نوع اظهارات تنها بيان انتخاب سياسى افراد است که کمى با شبه ادله هاى سياسى رنگ آميزى شده است. ادله هائى که بردشان تا سرکوچه منزل گويندگانش نخواهد رفت.
اين حرکت حاشيه اى بر کمپين اسلامى مضحکه انتخابات است و نبايد زياد آنرا جدى گرفت. جنبش واقعى زنان آنجاست که هر روز در مقابل قوانين اسلامى و اوباش خيابانى و ارتش ضد زن ايستاده است و به کمتر از آزادى و برابرى کامل و الغاى نظام آپارتايد جنسى رضايت نميدهد. تقويت اين جنبش و حفظ استقلال آن پاسخ اين خانمهاى متوهم به "آيت الله و مراجع" هم هست. سياست شان بردى ندارد٬ بهتر است به فکر آبرو سياسى خود باشند و به تلاش جنبش زنان براى آزادى و برابرى احترام بگذارند.
یک دنیای بهتر: چرا موسوی جایگزین خاتمی شد؟ چرا خاتمی رفت؟ ارزیابیتان از موقعیت جناحها چیست؟ رفسنجانی خواهان "سلامت" انتخاباتشان شده است؟ خامنه ای با عتاب به "دوستان غیر منصف" وعده "سلامت" انتخابات را داده است؟ ارزیابی شما چیست؟ آیا "برنده" از پیش روشن است؟
علی جوادی: خاتمی با هزار غمزه به میدان آمد تا به صف شکست خورده دوم خرداد رونقی دهد و نوار کهنه دوم خرداد را تکرار کند. اما سریعا به این نتیجه رسیدند که رژیم اسلامی شکننده تر و ورشکسته تر از آن است که بتوانند به تکرار جدال جناحی از نوع آنچه در دوم خرداد ٧۶ گذشت، تن دهند. از این رو میرحسین موسوی این قداره بند قتل عامهای دهه شصت و شصت و هفت و پیرو خط امام به میدان آمد. خاتمی به میدان آمد تا با رونق دادن به بساط دوم خرداد رونقی به دستگاه اسلامی بدهد و احتمال بقای حکومت اسلامی را افزایش دهد. خاتمی از صف دوم خرداد کنار رفت چرا که کل رژیم به این نتیجه رسیده بود سیستم شان ظرفیت کشمکشی مانند دوم خرداد را ندارند، مردم را آماده تر برای تعرض و دامن زدن به شکافهای جناحهای اسلامی و عقب راندن بساط کل این اوباش تشخیص دادند. خاتمی بر خلاف دوم خردادیهای کودن در حق این جناح "کوتاهی" نکرد. عین اهداف و هدفش را عملی کرد. آمد و رفت خاتمی هر دو یک هدف واحد را دنبال میکردند. میرحسین موسوی را کاندید مناسب تری برای حفظ رژیم در این شرایط تشخیص دادند
رفسنجانی و برخی دیگر از سران رژیم اسلامی این بار نیز مانند دوم خرداد برای جلوگیری از "تقلب" هشدار داده اند. چرا که "شکست" خود و انتخاب احمدی نژاد را ناشی از تقلبات خارج از توافق جناحهای حکومتی میدانند. برای ائتلاف دوم خردادیها و جناح رفسنجانی مساله این بار نیز حیاتی است. مدتی است که از بخشهای اصلی قدرت اجرایی و مقننه رژیم کنار گذاشته شده اند. ادامه این وضعیت دست این مجموعه را از بخشهای بیشتری از قدرت حاکمه و لفت و لیس حکومتی و تعیین سرنوشت نظام کوتاه نگهمیدارد. از این رو جناح راست این بار با مشکلات بیشتری برای دست بردن در نتیجه این مضحکه انتخاباتی به نفع خود مواجه است. اذعان خامنه ای به این مساله که انتخابات "سالم" است، تلاشی برای رفع نگرانی از جناح دیگر و در عین حال اقدامی برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر رژیم توسط "خودیها" است. اما تقلب در حکومت اسلامی معمولا به دو شیوه به پیش برده میشود. غلو در میزان شرکت مردم در این مراسم ارتجاعی یک رکن دائم سیاست در رژیم اسلامی است. این اقدامی مورد توافق کلیه جناحها است. مساله دوم سهم هر کدام از جناحها در تقلب است. جناح راست توانسته است با جعل میلیونی در شناسنامه ها به نفع خود، توازن سهم جناحها از تقلب در انتخابات را به نفع خود تغییر دهد. ائتلاف دوم خردادیها و رفسنجانی معترض اند. در این شرایط جناح راست با مشکلات عدیده تری در تقلب خارج از توافق جناحها روبروست .
به نظر من مردم بر خلاف دوره اول دوم خرداد کلا توجه چندانی به این مضحکه انتخاباتی از خود نشان نخواهند داد. تفاوتهای میکروسکپی میان کاندیداهای اصلی جناحهای رژیم اسلامی، کارنامه و سرنوشت دوم خرداد، زبونی این جناح در مقابل جناح راست و خامنه ای، جایی برای توهم سازی دوم خردادیها و شمع روشن کردن ملی اسلامیها و مجیز گویانشان باقی نگذاشته است. این مضحکه رونقی نخواهد داشت. اما علیرغم این شرایط، کنار زدن جناح حاکم غداره بند حاکم و دامن زدن به شکافهای درون حاکمیت معمولا مبنای سیاست انتخاب مردمی است که ناچار به شرکت در این مضحکه شده اند. به این اعتبار شاید میر حسین موسوی "شانس" بیشتری داشته باشد. اما سرنوشت این مراسم در عین حال به میزان هراس جناح راست و تبیین خودشان از موقعیت خود در قبال مردم سرنگونی طلب گره خورده است. بسته به اینکه جناح راست موقعیت خود را چقدر شکننده ببیند، تقلب خارج از توافق نیز نقش و وزن خود را پیدا میکند.
یک دنیای بهتر: بخشی از تبلیغات جناح دوم خرداد بر تحرک خانه کارگر در صفوف کارگران متمرکز شده است. سیاست دولتگرایی اقتصادی و جلوگیری و یا محدود کردن خصوصی سازیها و یا محدود کردن وارادات در برخی صنایع، در صفوف سندیکالیسم دارای مطلوبیت است. جایگاه سیاست دولتگرایی اقتصادی در شرایط کنونی چیست؟ با این تبلیغات و توهمات چگونه باید مقابله کرد؟
سیاوش دانشور: سرحدى زاده و محجوب و ديگران دنبال مشروطه خودشان هستند. اولا اميدوارند با تبليغات براى موسوى در ميان کارگران به پست و مقام دولتى برسند. شايد دوباره وزير کار و وکيل مجلس شدند! ثانيا تلاش خانه کارگر و شوراهاى اسلامى همواره دفاع از جناحى از حکومت بوده است. اين سياست در هر دور نمايش انتخابات تکرار شده است. اينها ميدانند که کارگران زيادى بدليل ورشکستگى يا تعطيلى کارخانجات بيکار شدند و ناراضى اند. تلاش ميکنند مسئله را به "واردات بى رويه" و "عدم حمايت از توليدلات داخلى" ربط دهند. مير حسين موسوى هم با احتياط همين شعارها را تکرار ميکند و البته فورا براى تسهيل سرمايه گذارى و امکانات به سرمايه ها براى فعاليت سخن ميگويد. مير حسين موسوى طرفدار سياست دولتى کردن در مقابل سياست خصوصى سازى نيست. اين دوره تمام شده است. اين سياست محصول دوران دهه شصت و شرايط ناشى از جنگ ارتجاعى ايران و عراق بود. هيچ رئيس جمهور رژيم مرتجع اسلامى نميتواند از سياستهاى کلى جمهورى اسلامى پايش را آنطرف تر بگذارد. دعواهاى جناح ها و افشاگريها از همديگر برسر اين نيست که گويا عده اى طرفدار ناسيوناليسم اقتصادى اند و عده اى طرفدار واردات بر رويه! بلکه برسر سهم سياسى و اقتصادى است. آنجا که لقمه چربى گير خودشان نيامده و پست ويژه اى ندارند٬ طرف مقابل را به "انحصار طلبى" متهم ميکنند و تلاش ميکنند موقعيت مردم را به "سياستهاى غلط" دولت در مورد بيکارى و غيره نسبت دهند. آنجا که جايشان محکم است در خصوص توسعه اقتصادى و پيشرفت و ايجاد اشتغال و غيره سخن سرائى ميکنند.
خصوصى سازى در ايران همان معنى را ندارد که در کشورهاى متعارف سرمايه دارى صورت ميگيرد. در ايران اموال عمومى و صنايع و کارخانجات را به قيمت نازلى تحويل تخم و ترکه هاى خودشان ميدهند. مهمترين صنايع در آن جامعه تا صنايع ورشکسته و بازار و بانکها و غيره در دست باندهاى اسلامى و اطرافيانشان است. دولت و حکومت اسلامى يک سرمايه دار بزرگ است. بنيادهائى که امروز در ايران اسمشان اينجا و آنجا طرح ميشود٬ ثروتهاى افسانه اى در اختيار دارند و زير نگين تعدادى از اينها ميچرخد. نه مير حسين موسوى نماينده دولتگرائى اقتصادى است و نه احمدى نژاد نماينده سرمايه صنعتى و خصوصى. جمهورى اسلامى را با اين تقسيمات رايج در سرمايه دارى نميتوان بررسى کرد. معضلات سياسى و اقتصادى در ايران با ترکيه و اندونزى و امثالهم قابل قياس نيست. اينها يک مشت تبليغات صرف در دوره نمايش انتخابات است. ربطى به مردم و منافع محرومان ندارد. همين احمدى نژاد قمه کش که هر روز اوباش را در خيابان عليه زنان و جوانان و هر تجمعى راه مى اندازد و حتى بيحرمتى به زندگى خصوصى مردم را به اوج رساند٬ در دوره انتخابات ميگفت "يعنى شان دولت تا اين حد پائين آمده که کارى به مدل موى سر و لباس و حجاب خانمها و جوانان داشته باشد؟" مسئول انتخاباتى اش حتى گفت "ما مشکلى با غير اجبارى بودن حجاب نداريم!" ميخواهم بگويم که دست اينها رو است و نميتوان روى ظاهر تبليغات پوک شان تکيه کرد.
در مورد تمايل سنديکاليستها و اساسا خط توده ايستى روى ناسيوناليسم اقتصادى و دولتى کردن بايد گفت اين سياست بخودى خود معنا ندارد. اين سياست طرح ميشود تا معضلات موجود سرمايه دارى براى کارگران را پاى سياست جناحى از دولت و نه نظام سرمايه دارى جمهورى اسلامى بياندازد. راه حلش هم اينست که کارگران بايد از جناحى دفاع کنند که اين سياستها را دارد و آن موسوى است. خط خانه کارگر و توده اى ها و بخشى از سنديکاليستها برهم منطبق است. مدافع جمهورى اسلامى نوع خودشان هستند و البته فورا ميگويند که همه اين خواستها بلافاصله متحقق نخواهد شد! همه شان در چهارچوب قانون اساسى٬ قانون کار رژيم٬ و بند و بست با جناح هائى از سرمايه داران و دولت اسلامى تلاش ميکنند. اگرچه در دنيا و بعد از بحران نفس گير سرمايه دارى روآورى به دخالت دولت براى کنترل اوضاع بيشتر شده است٬ در کشورهائى مانند ايران نسخه هاى اقتصادى از همين دوره موقت سرمايه دارى تبعيت نميکند. معضل سرمايه دارى ايران خصوصى شدن بيشتر يا ايجاد توازن بين بخش خصوصى و بخش دولتى نيست. معضل سرمايه دارى ايران بنيادى است. بحران ريشه دار سياسى و اقتصادى و فرهنگى اين نظام با اين شبه شعارها پاسخ نميگيرد.
طبقه کارگر بايد صريح حرف خودش را بزند و حق خودش را مطرح کند. روى پاى خودش بايستد و جنبش مستقل اش را تقويت کند. جنبش سوسياليستى طبقه کارگر مخالف سرمايه دارى است٬ خصوصى و غير خصوصى آن فرقى نميکند و سهم کارگر در هر دو يکى است. نه فقط هيچکدام از جناح هاى رژيم حاضر به سازش با کارگران و برسميت شناسى حقوق و تشکل آنها نيست٬ بلکه بقاى همه آنان در گرو اينست که بساط اختناق و استثمار کار ارزان را سازماندهى کنند. کارگران نبايد دراين مضحکه بورژواها و مرتجعين ضد کارگر شرکت کنند. بايد مبارزه ضد سرمايه دارى و سوسياليستى خود را پيش ببرند و جامعه را حول راه حل کارگرى قطبى کنند. اساس مبارزه طبقه کارگر عبارت از تلاش بيوقفه براى بهبود اقتصادى تا رهائى اقتصادى است. بهبود اقتصادى و تحميل رفرم به سرمايه دارى با مبارزات کارگرى در چهارچوب نظام سرمايه دارى ممکن است اما رهائى از انقياد سياسى و اقتصادى و بردگى مزدى و مالکيت خصوصى با سرمايه دارى نميشود. با هيج نوع سرمايه دارى اعم از دولتى و خصوصى و غيره نميشود. کارگران بايد بگويند مرگ بر همه تان.        
یک دنیای بهتر: به جوانب مختلف تاکتیک کمونیسم کارگری در قبال این مضحکه بپردازیم: چرا سیاست تحریم یک رکن سیاست کمونیسم کارگری نیست؟ مبانی سیاست کمونیسم کارگری در این دوره در قبال رژیم اسلامی کدام است؟ صف آزادیخواهی و برابری طلبی چگونه میتواند رژیم را در دوره به عقب براند؟ در روز "انتخابات" چه تاکتیکهایی میتواند در دستور قرار بگیرد؟
علی جوادی: تحریم "انتخابات" رژیم اسلامی سیاستی توهم آمیز است. نیرویی که برای سرنگونی رژیم اسلامی مبارزه میکند، نمیتواند چنین سیاستی را اتخاذ کند. مگر ما انتخابات ولی فقیه را "تحریم" میکنیم؟ افشاء فعالانه و همه جانبه و نه تحریم، سیاست اصولی در قبال این مضحکه اسلامی است. بعلاوه تحریم یک سیاست انفعالی و پاسیو است. تعرضی نیست. رژیم را مورد تعرض قرار نمیدهد. زمین را باید زیر پای این اوباش داغ کرد.
حزب ما سیاست ویژه ای برای "روز انتخابات" ندارد. ما سیاست عمومی خود را در این "دوره" تعیین کرده ایم. تمرکز بر "روز" انتخابات" به معنای ندیدن کل مصاف و کشمکش است. بطور کلی ما از هر تجمع این اوباش اسلامی، از هر مراسم "انتخابات" به عنوان عرصه ای برای افشاگری و عقب راندن رژیم اسلامی استفاده خواهیم کرد. دامنه اقدامات در این چهارچوب وسیع است. اقدامات متنوع و گسترده ای با توجه به توازن قوای سیاسی ممکن است. از افشاگری این اوباش و کل نظامشان، از تبدیل این مراسمها به یک تجمع اعتراضی، تا خراب کردن این مراسم بر سرشان، مجموعه ای است که با توجه موقعیت اعتراضی توده های مردم میتواند در دستور قرار بگیرد. یک هدف ما تشدید مبارزه علیه رژیم اسلامی در این دوره است. اما این مجموعه در عین حال بخشی از استراتژی عمومی سیاسی ماست. حزب اتحاد کمونيسم کارگرى براى سرنگونى انقلابى رژيم اسلامى با اتکا به جنبش طبقه کارگر و توده وسيع مردم آزاديخواه و برابری طلب تلاش ميکند. ما طبقه کارگر و همه مردم آزاديخواه را در مبارزه براى سرنگونى رژيم اسلامی و تحقق يک جامعه آزاد، برابر و انسانى، براى ايجاد يک دنياى بهتر، به اتحاد حول پرچم کمونيسم کارگرى فرا میخوانیم .
سیاوش دانشور : تحريم سياست هميشگى نيست بلکه سياستى موردى است. معمولا جرياناتى که با اساس موضوع مخالفتى ندارند در جاهائى که شرايط شان تامين نميشود تحريم ميکنند. براى ما بعنوان يک جريان انقلابى و کمونيست و ضد اسلام و سرنگونى طلب٬ سياست تحريم موضوعيتى ندارد. اگر منظور از تحريم درک عامه از شرکت نکردن در اين نمايش است٬ ما هزار بار تاکيد ميکنيم که نبايد در اين معرکه گيرى اسلامى شرکت کرد. اما اين نظام و انتخاباتش مادون تحريم است. اين نظام سرسوزنى مشروعيت ندارد. اين نظام روى دنيائى از خون و جنايت سرپا ايستاده است. حتى مقولاتى مانند انتخابات٬ انتخابات آزاد٬ تحريم٬ شرکت٬ تبليغات انتخاباتى٬ و غيره در قياس با نرمهاى رايج در دنياى سرمايه دارى و حتى کشورهائى مانند ترکيه و پاکستان در ايران تحت حکومت جمهورى اسلامى معنى ندارند. ما جامعه و طبقه کارگر را فراميخوانيم در اين نمايش شرکت نکنند و اسم آنرا تحريم هم نميگذاريم. بلکه ادامه نه گفتن و تلاش ما براى پائين کشيدن اين نظام است.
سياست محورى ما اينست که اين نظام بقدرت يک انقلاب کارگرى سرنگون شود و هر تلاش ما در خدمت تامين ملزومات اين امر است. در عين حال هر روز تلاش ميکنيم نيروى جنبش مستقل مان را بسيج کنيم و در قلمروهاى مختلف سياسى و اقتصادى و فرهنگى بميدان بکشيم. دوره چند ماهه تبليغات انتخاباتى دوره دادن گونى گونى وعده به مردم است. وعده هائى که عمدتا جدى نميگيرند. اما عده اى بهرحال و در فقدان وجود يک آلترناتيو فورى و عملى به منطق "انتخاب بين بد و بدتر" مى اندازد و دنبال آن روان ميشوند. ما درک ميکنيم که جمهورى اسلامى گرو کشى ميکند و عده اى را مجبور به شرکت در اين مضحکه ميکند. تقلب و جعل و بالا بردن ورقه هاى "راى" بجاى خود. اما صريحا ميگوئيم شرکت در اين نمايش اشتباه است و نبايد در آن شرکت کرد. دوره "انتخابات" فرصتى براى اعتراض و اعمال فشار از پائين و افشاى جمهورى اسلامى است. خود انتخابات براى ما نه موضوعيتى دارد و نه جمهورى اسلامى تحت رياست هر اوباش حکومتى از نظر ما فرق ماهوى دارد. شرکت وسيع مردم در مضحکه انتخابات هدف مشترک کل جناحها و باندهاى متفرقه اسلامى و نيروهاى طرفدارشان در اپوزيسيون است. ما اين حکومت را برسميت نميشناسيم و با آن در حال جنگيم. براى سرنگونى تمام و کمال آن و نظام سرمايه دارى تلاش ميکنيم. پيشروى جنبش آزاديخواهانه و سوسياليستى هم دقيقا در اينست که استقلال خود را حفظ کند و براى طرح و تقويت کل اين جنبش و توده اى کردن شعارهايش بکوشد. بايد اختلافات درون حکومت اسلامى را ديد و هوشيارانه از آن در خدمت نفى و تضعيف همه شان استفاده کرد. اين يک اصل هميشگى مبارزه سياسى است. اما عده اى با ديدن هر اختلاف ميکروسکوپى فورا درون استخر و بازى نظام اسلامى شيرجه ميروند. منفعت جنبش کارگرى٬ منفعت جنبش آزادى زن٬ منفعت جوانان آزاديخواه و هر بنى بشرى که آزادى و رفع تبعيض ميخواهد٬ اينست که در ايندوره توقعات واقعى جامعه را طرح کند و تناقض مهلک آنرا با پلاتفرم باندهاى اسلامى نشان دهد. به رژيم بايد فشار آورد تا دعوايشان تشديد شود و مجموعا تضعيف شوند. تضعيف رژيم دراين نيست که بين دو قاتل که يکى شان کمتر لمپنى حرف ميزند روى کاغذى اسمش را تيک بزنيم. اين گذاشتن مهر مشروعيت پاى حکومت جنايت است. نبايد اينکار را کرد. *